Thursday, December 3, 2009

دئدي:قيزيمين باشماغي جيريخدي،آما چكمه سي وار.قيشلاري يارا اولوپ.گونده دئيير آللاه قار ياغسين بيه من چكمه لريمي گئيم


گفت:كفشاي دخترم پارن.اما چكمه داره.پاهاش زخمي شده.هر روز دعا ميكنه كه برف بباره تا اون چكمه هاشو بپوشه

Friday, July 24, 2009

Thursday, May 28, 2009

موسوی در اورمیه

برای من جالب ترین قسمت در سفر موسوی به آذربایجان، سخنرانیهای رهنورد بود.در مراسمی که در ورزشگاه برگزار شد نصف حرفهاش رو ترکی زد و بقیه رو فارسی.در دیدار با نخبگان مثل یک استاد دانشگاه واقعی حرف زد کاملآ حرفا ای و مسلط به موضوع!
تو دانشگاه ارومیه هم چند بار به خاطر سر و صداها،موسوی دستور ساکت شدن یا ادامه حرف زدن رو به رهنورد داد.صراحت رهنورد نیز در اشاره به آزادیها و رفع تبعیضها(بر خلاف شوهرش)جالب توجه بود.

Friday, May 1, 2009

جزئیات اعدام دلارا دارابی

امروز ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۸۸ روز دهشتناکی برایم بود ساعت ۹ صبح اس ام اس روی گوشی ام دیدم که نوشته شده بود " دلارا اعدام شد" تمام بدنم لرزید. نای حرکت نداشتم. دکمه سبز گوش را زدم. آسیه امینی پشت خط بود و گریان گفت دلارا را امروز صبح اعدام کردند. سوار ماشین شدم و به همسرم زنگ زدم. به او گفتم می خواهم به رشت برم. او نیز از فرط ناراحتی گفت که با من می آید. نمی دانم چطور به رشت رسیدم. مادر دلارا خود را به شدت می زد پدرش داستان تحویل دلارا به نیروی انتظامی را می گوید. همه گریه می کنند. همه به سر خود می زنند. همه دلارا را دوست داشتند. ولی او دیگر در کنارشان نبود. او امروز به آرامش رسیده بود. دیگر صدایی از او به گوش نمی رسد.

مادر دلارا گفت که دیروز با دلارا ملاقات کرده. دلارا به او گفته که مادر اگر من از زندان بیرون بیایم می خواهم تحصیلاتم را ادامه دهم. دوست دارم آزاد باشم و یک نفر از قضات هم به من قول داده که رضایت اولیاءدم را خواهد گرفت. دلارا گفته که مادر من بی گناهم.

مادر دلارا گریه کنان گفت: امروز ساعت ۷ صبح دلارا به وی زنگ زد. و گفت مادر من را می خواهند اعدام کنند. من طناب دار را می بینم. مادر من را نجات دهید. می خواهم پدرم صحبت کنم و به پدرش هم گفت که پدر من می خواهم شما را ببینم. تو رو خدا من را نجات دهید. بعد یک نفر گوشی را از دلارا می گیرد و می گوید. ما به راحتی فرزند شما را می کشیم و تو هیچ کاری نمی توانی انجام دهی.

پدر و مادر دلارا قران به دست به زندان می روند. التماس می کنند. فریاد می کشند و می گویند تو رو خدا اجازه دهد تا ما اولیاءدم را ببینیم. به پایشان بیوفتیم. ولی ....

دلارا دارابی را به پای چوبه دار می برند. او راضی نمی شود اعدام شود. هیچ کس پیش او نبود نه مادر نه پدری و نه وکیلی که به خواسته هایش توجه کند. طناب دار را به گردن نحیفش می اندازند. و نمی دانم کدام بی رحمی صندلی را از زیر پایش رها می کند. نمی دانم او کیست .

قاضی جاوید نیا حکم اعدام دلارا را صادر کرد. پس از مدتی دادستان رشت شد. از زمانی که او متصدی این پست گردید. یک نفر در این شهر سنگسار شد و امروز دلارا دارابی جانش از بدنش جدا شد.

روحش شاد

ولی چرا؟

چرا دلارا اینگونه اعدام شد. به یکی از دوستان گفتم که صدام را هم اینگونه اعدام نکردند. چرا؟

چرا داد مظلومیت دلارا به گوش هیچ بنی بشری نرسید.

عده ای می گویند دلارا مقصر است. عده ای می گویند پدرش مقصر است و عده ای می گویند وکلیش؟ من می گویم دستگاه قضایی.

چرا با وجودی که بسیاری از کشورهای دنیا اعدام اطفال زیر ۱۸ سال را منع کرده اند دستگاه قضایی بر اعدام اطفال پافشاری می کند؟

چرا بی اطلاع به پای چوبه دار می برد؟ اعدام رضا حجازی در اصفهان و بهنام زارع در شیراز نیز به همین نحو بود.

مجری حکم می دانست که اگز زمانی برای اجرای حکم تعیین کند. نمی تواند دلارا را اعدام نماید. چون میلیونها انسان از وی حمایت می کردند. و امروز همه ما می دانیم که بی گناهی پای چوبه دار رفت و ناعادلانه جانش گرفته شد.

دلارا اعدام نشد .... آرام گرفت

ازوبلاگ محمد مصطفایی وکیل دادگستری

Friday, March 27, 2009

از کتابها-دو

درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است.ماهی سیاه کوچولو.صمد بهرنگی

Monday, March 9, 2009


نگاه پیرمرد رو دنبال کنید...نمیدونم چرا بعد دیدن این عکس غصم گرفت.عکس مربوط به حاشیه نشینهای بندر عباسه

Monday, March 2, 2009

به خاطر یک سرم التماس میکردیم

امروز صبح هم اتاقی دختری رو دیدم که چند وقت پیش تو دانشگاهمون مرد.شایع شده بود به خاطر تشخیص بد دکترای درمانگاه دانشگاه فوت شده و حتی یک تحصن چند ساعنه هم به خاطرش راه افتاد.

بهش گفتم:من بعد فوت هم اتاقیتون رفتم و از دکترای درمانگاه قضیه رو پرسیدم،ولی جواب درست و حسابی ندادن .درسته که مرگ دوستتون تقصیر دکترای درمانگاهه؟

گفت چند باری که اون رو بردیم درمانگاه دکترا حتی نتونسته بودن بیماریشو تشخیص بدن.میگفت بعضی وقتا که حال دوستمون زیاد بد میشد،به خاطر یک سرم یا معاینه دقیق التماس میکردیم و شبایی که مجبور میشدیم باز دوستمون رو برسونیم درمانگاه،کادر شیفت شب درمانگاه به خاطر اینکه از خواب بیدارشون میکردیم رفتار خوبی باهامون نداشتن.

و همه اینها به قیمت یک جان انسانی تمام شدند!

Sunday, March 1, 2009

از کتابها-یک

فداکاری شهوتی آنقدر نیرومند است که در برابر آن شهوت نفس و گرسنگی ناچیز است.این شهوت قربانی خود را در عین اثلبات شخصیتش نابود میکند.کسی یا چیزی که انسان خود را به خاطرش فدا میکند اهمیت ندارد.ممکن است شایسته آن فداکاری باشد یا نباشد.هیچ شرابی تا این پایه مستی آور،هیچ عشقی تا این اندازه درهم شکننده وهیچ گناهی تا این اندازه وسوسه انگیز نیست.انسان هنگامی که خود را فدا میکند،برای یک آن از خدای خود نیز بزرگتر است،زیرا خدا نیز که لایتناهی و قادر مطلق است،نمیتواند خود را فدا کند.سامرست موام- لبه تیغ
پ ن:من یک سر رسید دارم که جمله هایی از نویسنده ها رو که به نظرم تاثیر گذار میان اونجا مینویسم.از این به بعد میخوام هر مورد جدیدی رو علاوه بر سررسیدم اینجا هم بنویسم.

Sunday, February 8, 2009

فریادهایی که به اتهام جدایی طلبی خفه میشوند

چند هفته پیش که مقاله آقای چرندابی رو خوندم شاید مطالبی که در مورد هدف انگلیس از اتحاد افغانها با فارسها نوشته بود رو زیاد قبول نکردم اما حرفاش در مورد بایکوت حقوق ملل و اقوام و اقلیتها توسط رسانه های اصلاح طلب و نهادهای حقوق بشری و انتقتد به موضعگیری های اصلاحطلبان در مورد حقوق اقوام شاید حرف دل ملیونها نفر مانند من بود.

نویسنده خواستار مطرح شدن نقض گسترده حقوق تمام اقوام و اقلیتها در ایران شده است.نه فقط حقوق حدود بیست و پنج میلیون ترک آذربایجانی که از ابتدایی ترین حقوق انسانی خود محرومند،حقوق کردها،بلوچها،خوزستانی ها،بهایی ها و...

در این مقاله نام بعضی مسئولین روزنامه های اصلاح طلب به چشم میخورد که ورق زدن آن روزنامه ها اعتقاد گردانندگان آنها به سانسور و بایکوت مسائل قومی را با تمام وجود به نمایش میگذارد.

در این مقاله آقای مسعود بهنود،سردبیر سایت خبری روز آنلاین -که میتوان گفت حقوق اقوام را نادیده میگیرد- از همفکران بی بی سی فارسی عنوان شده است.آقای بهنودی که فیلم کوتاهش در مورد آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی واقعآ تحسین برانگیز بود اما... چه تفکری باعث شده ایشان در مورد سیاستهای نژاد پرستانه درایران(قبل و بعد از انقلاب)سکوت اختیار کنند و حتی معتقد به سانسور باشند(سایت روز)

آقای بهنود اینجا هر سال دهها مولوئیس* اعدام میشوند.همینجا!نه هزاران کیلومتر آنطرفتر و در آفریقای جنوبی.آیا مرگ اینها به اندازه مرگ مبارز آفریقای جنوبی متاثرتان نمیکند یا قلمزدن در راه آنها شهرتی به اندازه مقاله تان در مورد اعدام مولوئیس برایتان به همراه ندارد؟

در مورد انتقادات نویسنده از آقای نیک آهنگ کوثر در مورد کاریکاتور مانا نیستانی نمیتوان حق را به آقای چرندابی داد ولی در موردیادداشتی که آقای نیک آهنگ در وبلاگشان در مورد این موضوع نوشته اند باید خواهش کرد!جناب نیک آهنگ اول تحقیق کنید بعد خطابه بنویسید.باید بگویم من فرقی بین منطق بنیادگراهاو منطق تمامیت خواهی شما نمیبینم!!آنها هر صدای مخالفی را به اتهام ارتداد و کفر و ضد اسلامی بودن در نطفه خفه میکنند و همه را با دید مومن و غیر مومن میبینند و این نگاه سیاه سفید درمنطق تمامیت خواه شما به ایرانی و غیر ایرانی و تمامیت خواه و جدایی طلب تغییر شکل میدهد و هر صدای معترضی را به تلاش برای جدایی طلبی محکوم میکنید.نه تحقیقی در مورد کاریکاتور لازم بود و نه سوء تفاهمی بود که رفع یا به آن دامن زده شود.آذر بایجانیها-و همه اقوام غیر فارس و ادیان غیر اسلامی-سالهاست علت شعارها و نارضایتیهایشان را زندگی میکنند!مزه تبعیض اینچنینی را نچشیده اید نه؟و نمیدانید چه تحقیر آمیز است وقتی در شهر خودت به زبان خودت سر کلاس حرف میزنی و تهدید به اخراج از کلاس میشوی.

و هر زمان هم آمدیم و فریاد بزنیم،آمدیم و بخواهیم،همه تان یکصداو متحد بی امان با حکم تجزیه طلبی سرکوبمان کردید.

*مولوئیس مبارز آفریقایی بود که علیه آپارتاید نژادی درآفریقا مبارزه میکرد و اعدام شد.

Sunday, January 25, 2009

استیصال

بر تو نیست کار را به اتمام برسانی اما آزاد هم نیستی که از آن خودداری کنی(عهد عتیق)